عبور باید کرد...
صدای باد می آید، عبور باید کرد. و من مسافرم، ای باد های هموار! مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید. مرا به کودکی...
View Articleحرفای دلم...
دلم برا نوشتن به سبک قدیمی وبلاگم تنگ شده شدیییییید... دوست دارم اینجا یکم درد و دل کنم. برام مهم نیست کی میاد و اینا رو می خونه. دیگه مهم نیست. مهم اینه که خودم باشم. هر چند باز هم نمی تونم همه ی چیز...
View Articleاشکی در گذرگاه تاریخ
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل، از همان روزی که فرزندان ( آدم )، زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید؛ آدمیت مرد! گرچه ( آدم ) زنده بود. از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه...
View Article؟؟؟!!!
پیرزنی که از داروخانه مقدار زیادی قرص و دارو خریده بود از جهت مقابل من به آرامی از پله ها پایین می اومد. پاشو رو پله ی سوم می ذاشت که تعادلش رو از دست داد و پخش زمین شد. من که تقریبا به بالای پله ها...
View Articleمن ... تو ... او ...
من به مدرسه میرفتم تا در س بخوانم تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه...
View Articleآخرین پست تابستان 89
سلااااام... امیدوارم حالتون خوب باشه و از تابستون ٨٩ لذت برده باشید... به علت باز گشایی مدارس، زیغ وقت، شلوغ بودن سر، تنگ بودن بال، زدن خر، و مشکلاتی از این قبیل، تا اطلاع ثانوی این وبلاگ به روز نمی...
View Articleقصه ی زندگی دو تا گربه !!!
2 تا گربه با هم ازدواج کردند اوایل زندگی عاشقانه ای داشتند اولین بچشون به دنیا اومد: دومی هم به دنیا اومد: اولین قدمهای بچه هاشون: پدر این خانواده به سختی کار میکرد: و مادر دنبال...
View Article
More Pages to Explore .....